پيام
+
استاد* داشت از سختي هايي که رزمندگان در جبهه ها مي کشيدند، مي گفت.
يکي از دانشجويان با لحني تمسخر آميز گفت: بالاخره الان هم ماهي يک ميليون حقوق ميگيرند! و انواع سهميه ها هم براي فرزندانشان فراهم است!
استاد، نگاه عميقي به او انداخت و بي درنگ گفت: ببينم؛ اگر قرار باشد دو چشم ِ تو را بگيرند، چند مي فروشي؟اصلا حاضري معامله کني؟

ايمان
90/3/13
ايمان
دانشجو هاج و واج گفت: تمام ِ دنيا را هم بدهند، حاضرم نيستم چشمانم کور شود!
استاد ادامه داد: دو دستت را چند مي فروشي؟ حاضري دو دستت قطع شود و همهي دنيا را به تو بدهند ؟
دو پايت را چه؟با چه معامله مي کني؟
حاضري از گردن به پايين فلج شوي و تا آخر عمر بي حرکت روي تخت بماني در قبالش ميليون ها تومان پول به پايت بريزند؟
اگر قرار باشد هر شب، از سرفه خوابت نبرد چه؟ اين را به چه قيمتي مي دهي؟
ايمان
حاضري، جانت را بگيرند و فرزندانت را يتيم کنند؟
دانشجو که از حرفش پشيمان شده بود، سکوت کرد و جز عذرخواهي حرفي براي گفتن نداشت!
استاد گفت: همين قدر بدان، رزمنده ها همهي جانشان را کف ِ دست گذاشتند و به ميدان آمدند، تا تو و امثال تو اکنون در آسايش باشيد و درس بخوانيد و پيشرفت کنيد و...
رزگل
ياد حرف ريحون افتادم هر موقع غر ميزنم ميگه دوس داشتي دو تا چشم نداشتي ولي خدا اينو بهت ميداد :)))
ايمان
بزرگترين نعمت سلامتيه که با ميلياردها پول نمي شه عوضش کرد