پيام

ايمان
90/3/17

+ امروز صبح ساعت 4 پاشدم که قرصامو بخورم صداي جاروي رفتگر مي اومد شنيدم که يه آقايي اومد به رفتگر محلمون گفت بيا تا اين چايي رو بخوري من جارو ميزنم اين آدما کمن، ولي هستن(البته بنده راوي هستم اين ادم من نبودم:دي)پيوست:بنده کلا راوي هستم در اين فيد از زبان دو نفر نقل مي کنم:دي

.:مکانيکي 90/3/17

آخي دست آقاهه درد نكنه / نماز شب ميخونيد التماس دعا:دي

ساعت 4 ري هم من نبودم اونم راوي هستم:دي...نه من نماز شب نمي خونم مي ترسم ريا شه:دي

=)) امان از دست شما

سلام داداش فرات خيلي مخلصيم...به جون داداش منم دلم برات تنگ شده...خيلي دوست دارم

سلام حاج ايمان خيلي مخلصيم...تا تو اين چايي رو بخوري من اين فيد رو مي چرخونم:دي:دي بگيرش

سلام داش حسين عزيزم..خوبي داداش ديگه تحويل نمي گيري با مرام

من كوچيكتم عزيز.اگه احيانا جسارتي كردم ببخش داداش.تو در قلب مايي عزيز.تو خودت تحويل گرفته شده اي.نيازي به تحويل گرفتن من كمترين نداري:دي

عزيز مني حسين جان دوست دارم

خدا خيرش بده...واقعا اين آدما كمن...

آره والا کم هستن

اتفاقا ديشب بود فك كنم زير پنجره اتاقم نميدونم برگ پاييزي جارو ميزدكلافه شده بودم يهو نفسم گفت اه چقد صدا ميده ولي به خودم اومدم خجالت كشيدم كه ايناموقعي كه من استراحت ميكنم كارميكنند...زحمت ميكشند