شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ايمان

+ جوان خيلي آرام و متين به مرد نزديک شد و با لحني مؤدبانه گفت : ببخشيد آقا! من مي تونم يه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلا توقع چنين حرفي را نداشت و حسابي جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و ميان بازار و جمعيت، يقه جوان را گرفت و عصباني، طوري که رگ گردنش بيرون زده بود، او را به ديوار کوفت و فرياد زد مرديکه عوضي، مگه خودت ناموس نداري ... ( *)مي خوري تو و هفت جد آبادت ...
ايمان
خجالت نمي کشي؟ ... جوان امّا، خيلي آرام، بدون اينکه از رفتار و فحش هاي مرد عصبي شود و عکس العملي نشان دهد، همانطور موأدبانه و متين ادامه داد خيلي عذر مي خوام فکر نمي کردم اين همه عصبي و غيرتي شين، ديدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه ميکنن و لذت مي برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگيرم که نامردي نکرده باشم ... حالا هم يقمو ول کنين، از خيرش گذشتم مرد خشکش زد ...
ايمان
همانطور که يقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زير چشمي زنش را برانداز کرد ...
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top