پيام
+
اين مطلب روبخونيد/دختر خاله اي دارم که 8 سال پيش خدا يک پسر کوچيک و شيطون بهش داد! پسرک به 4 سالگي نرسيده سرطان خون گرفت و بعد از يک ماه شيمي درماني درد و رنج فوت شد! ديدن رنج لحظه به لحظه ي پسرش دختر خالم رو داغون کردديگه تا مدتها خنده به لبهاش نيومد ،نصف موهاش توي جووني يک شبه سفيد شد و مدتها طول کشيد که دوباره به به حالت عادي برگشت. بعد از حدود يک سال يواش يواش روبه راه شد مسافر خونه ي خدا شد
تبسم بهار ♥
90/5/30
ايمان
دوا و درمون کرد و دوباره حامله شد و دقيقا دومين سالگرد پسرش خدا يک پسر ديگه بهش داد،براي همه ي ما مثل معجزه بود که سالروز فوت پسر اول ،روز تولد پسر دومش شده بود! پسري که خيلي شبيه پسر اولشه به طوري که ما مرتب اشتباها پسرش رو به اسم پسر قبليش صدا مي کرديم! تا اينکه چند وقت پيش به خاطر يک مشکل کوچيک پسرش رومي بره دکتر و متاسفانه معلوم ميشه که اين پسر هم سرطان داره! حال و روز مادرش نگفتنيه!
ايمان
همه گرفته و داغونيم و مونديم حکمت خدا رو!
پ.ن: توي اين شب روزهاي عزيز سروش کوچولو رو دعا کنيد.
ايمان
واقعا سخته خدا خودش به اين مادر و فرزند کمک کنه به حق اين شب هاي عزيز:(
حنا خانوم ♥
خدا به مادرش صبر بده:(((
*-عشق الهي*
انشالله خداوند شفاي عاجل عنايت بفرمايد...الهي آمين:(