عجب حال عجیبی گریه دارد شفای بی رقیبی گریه دارد کنار چشم بیمارم همیشه فضایی از غریبی گریه دارد . "ایمان غفاری" چو آتش در دل شهرم برون شد سپاهی از فداکاران قشون شد میان حجم دود و آتش و خاک ز غیرت جسم شان در خاک و خون شد . "ایمان غفاری" خدا احوال امروزم غریب است نه امروزم،که هر روزم غریب است میان این همه رنج و مصیبت دریغا قلب پر سوزم غریب است . "ایمان غفاری" قلب تنگم دست سردم پای لنگم چشم تارم روی زردم از غمت سرچشمه دارند.... زمانه از دل تنگم چه خواهی از این مرداب بی برگم چه خواهی دگر نایی نمانده که ستانی ز این احوال بی رنگم چه خواهی . . "ایمان غفاری"
Design By : Pichak |