هوا هر چقدر هم که سرد باشد دلم از سرمایش در امان است زیرا در آن آتش عشق تو شعله ور است شعله ای بزنی زمستان را گذرانده و به بـــــــــهار می رسم... . . .
عاشق ام در کوی نامت ای امیرِ عالمان پای و تا سر در رکابم ای امامِ شیعیان تا نفس دارم حریمت قبله باشد بر دلم من طواف کربلا خواهم،پناهِ مردمان خاک کویت مرهمی باشد برایِ دردها ذکر نامت ملجآیی باشد برایِ بی کسان قلب من با نبض خود گوید به هر دم یا حسین قلب من گردت فدایت ای شهیدِ دینمان در رثایت بس همین باشی شبابِِ اهل عرش عرش حق رونق بگیرد با قدومِ پاکتان کربلایت دلربایی می کند هر روز و شب مات و مبهوتم نموده پرچمِ خوش رنگتان "ایمان غفاری" التماس دعا
دوباره کربلا و حسین ع دوباره دستانم با ضربه ایی که به سینه می زنند دل را آگاه می کنند که باید بزند برای ارباب دوباره می شنوم که دلی در سینه با هر تپش اش نام ارباب را صدا می زند دوباره چشمانم با یاد حسین ع می تراوند وقطره ایی می شوند و به دریای بی کران حسینی می ریزند آه ای اهل زمین محرم آمد و عالمی غرق عزا شد... . . پ. وبلاگی:سلام خدا بر حسین ع و محرمِِ ِ ارباب... من صدایت می کنم جانم جوابم را بده چون تو را هر دمی خوانم نشانم را بده بوی خوش آمد،مشامم پر ز عطرِ ناب شد چون تو می آیی برم،ای گل گلستانم بده در سرم یادت به هر دم می کند تاب و تبی ای تمامِ حاصلم،آرامِ افکارم بده من تو را از بین دنیا با دلم برداشتم قلب من یادت کند عمرم تماشایم بده چشم من سویت بگیرد با تمامِ اشتیاق ای که چشمت هوش گیرد،عشق گیرایم بده هر کسی یاری که دارد در کنارش بس خوش است چون تو هم هستی کنارم،روح و ریحانم بده "ایمان غفاری"
عاشقی فصل قشنگ زندگی ست که از درون می تراود و سراسر وجود آدم را اسیر و شیدا می کند عشقم را تقدیمت می کنم ای بهار زندگیم لبخندت در دلم سبزی بهار را می آفریند و وجودت در زندگیم نسیم دلنواز بهار ست هر نسیمی که از سمت تو می آید خوش باشد و مستم می کند خوش به حالم که تو را دارم خوش به حالم... باز به یاد شعر مشیری می افتم که سرود: "بیمار خنده های توام بیشتر بخند خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب" . . . ز قربان تا غدیرِِ ِ خُم،همه غرق ِ صفایند دَرین مدّت ملاِِِئک در سماء در سور و ساتند به قربان با تَشر گویید،قربانی بیــــــــاور که حیدر گشته مولا،بر همه نعـــــمت بدادند "ایمان غفاری" . . پشاپیش عید ولایت مولا علی(ع) مبارک باد:) بنازم این همه لطف و عطا را باران که می بارد قطراتش که بر دلم می زند گرد و خاک را از دلم می شوید و دلم شاداب می شود و در انتظار می نشیند تا عکس جمال یار را بر دیوار بلوری اش حک و نورانی شود.... . پ.وبلاگی:منتظر بارش ابرهای پاییزی ام... با اجازه از مرحوم سهراب سپهری: آب را گل بکنیم با خیالی راحت دگر این رود نه سرچشمه ایی دارد نه زلال است که فقیری بخواهد به میانش نان خشکی تر نــــــــماید سهراب این زمان نه آن زمان است که تو با شعر خودت،سخنی گویی به نصیحت تب و تابی به میان مردمان نیست برای همدلی جایی میان قلبشان نیســـــــــت مردمان گرگ شده اند هر کدامین برای شکم خود،شکم پاره کنند یکی آنقدر به دور و بر خویش جمع نموده که خیالش نباشد که کسی به کنارش ضعف نموده بگذار برایت بگویم،ز محبت که شده اندر میان مردمان به فراموشی و حسرت اگرم محبتی هست،ز ریا است از برای کسب جاه و مقام است دلم گرفته،از مدعیان دروغی که زنند پیش جماعت ز خدا دم،به چه شوقی ولی آنگاه که ز جمع جماعت بروند،به کنار نه دلشان با خدا باشد،نه زبانشان نه کردار چشم ها ناپاک شده،مثله وجود ابلیس قلب ها تیره شده،مثله شب خوف انگیز آه ای اهل زمینیـــــــان،فریــــــــــــــــاد از تمام این قضایا،فریـــــــــــــــاد... راستی سهراب زمانی قایقی خواستی بسازی ببینم ساختی؟ جان سهراب اگر،قایقت را ساختی به میان آب دریاها،در انداختی یک جای خالی را برایم بگذار روبروی افق دریا،برایم بگذار از تمام اهل زمین خسته شدم از دورویی ها و نفاق خسته شدم بروم تا به خدا رو بزنم،دعا کنم آسمان را چنگ زنم،مویه کنم که از این زمین پر بلا جدا شوم از تمام درد و کینه ها رها شوم روح و جسم و تن و جان را بسپارم به خدا شکر منان که در آخر کار،می رسم من به خدا "ایمان غفاری" سه ره پیداست نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر حدیثی کش نمی خوانی بر آن دیگر نخستین راه نوش و راحت و شادی به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ و آبادی دو دیگر راه نیمش ننگ،نیمش نام اگر سر کنی غوغا،و گر دم درکشی آرام سه دیگر راه بی برگشت بی فرجام من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بر آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟... "اخوان ثالث"
که کرده بر منِ عاصی وفا را
تو دادی هستی من پادشاها
ولی هرگز نگفتم من ثنا را
خدایا تا دمی غافل شوم من
دل بیچاره ام بیند خطا را
تو دادی نعمتم هر روز و هر دم
ولی من شکر کردم بنده ها را
تمام عمر بودم در تباهی
نجستم تا بیایم من خدا را
بیا تا عمر ما باقی است گوییم:
ببخشا جـــرم مان پروردگارا
الهی ما غریب و بی نواییم
کنون فریاد رسْ ، جانا تو ما را
Design By : Pichak |