سه ره پیداست نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر حدیثی کش نمی خوانی بر آن دیگر نخستین راه نوش و راحت و شادی به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ و آبادی دو دیگر راه نیمش ننگ،نیمش نام اگر سر کنی غوغا،و گر دم درکشی آرام سه دیگر راه بی برگشت بی فرجام من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بر آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟... "اخوان ثالث"
نوشته شده در سه شنبه 91/7/4ساعت
11:30 عصر توسط ایمان غفاری نظرات ( ) |
Design By : Pichak |